شک ندارم
با نام خدایی به عظمت تمام پاکی ها
یادگاری از روزهای رفته از ذهن سال و ماه و هفته
نگاهی به آینه با یه کمی ترس دیدن چهره یک ناشناس
متعجب مات و بی حرکت و ساکت و خاموش
پلک زدن ممنوع
این کیه داخل آینه منم ؟ نه ممکن نیست .
نابود شدم شکستم مردم انگار.
آینه را نه خودم و غرور و باورهای پوچم و شکستم و رفتم
سخت بود مثل مردن جون دادن این راه تاریک ولی ......
ولی امروز دیگه ترس از آینه ها و دیدن ها ندارم
چونکه خواستم
خواستم پاک کنم سیاهی و تباهی و از وجودم که لجن گرفته بود و من کور بودم و ندیدن رو یاد گرفته بودم.
آینه دروغ گفتن بلد نیست این به من ثابت شد.
اگه شک داری آینه اونجاست چشمات و یه کم باز کن .
+ نوشته شده در جمعه ششم آبان ۱۳۹۰ ساعت 5:4 توسط امید
|