ایکاش
یه روزهایی رفته و من غم اون روزها نیست که آرامش ندارم من از روزهاییکه پیش رو بود
و برای همیشه باید از ذهنم پاک کنم غمگینم.
برای تمام لحظاتی که میتونستم خوشحال ترین باشم خوشبخت ترین باشم دلم میسوزه و
ایکاش ....
یه روزهایی رفته و من غم اون روزها نیست که آرامش ندارم من از روزهاییکه پیش رو بود
و برای همیشه باید از ذهنم پاک کنم غمگینم.
برای تمام لحظاتی که میتونستم خوشحال ترین باشم خوشبخت ترین باشم دلم میسوزه و
ایکاش ....
زمان وقته خوندنه یه سرود تازه به دور از هر وهم غرور کاذب
هر لحظه ای شروع واسه من و تو دیگه بسه سکوت فاسد
مینویسم این و با قلم داوطلب فاز بگیری تو با کلمه بافتنم
کلماتی که با طغیان دوستن منم شناور تو این اقیانوسم
من حرفام و ساده میگم و میرم از دردا و داغ دیدن سیرم
بدون اینکه کسی برسه به داد آدم شب و روزا میگذشت و ادامه دادم
مبشینم فکر میکنم دوباره یادم میاد اون روزا که غبار و ماتم
اومد و تو دلم نشست و هرکس که رد شد قلبم و شکست و
پس من در قلب و بستم به رویه اونا که پی منفعت هستن
خوب دیگه راهی جز این نداشتم اونا جایی سالم باقی نزاشتن
هرکس رو که با هاش دلگرم بودم حسم و زیر پاهاش له کرد
نشون میدن انگار هستن و با عملشون اینو انکار کردن
من و تویه تاریکی گذاشتن پشتشونم نگاه نکردن
بگذریم
من الآن بیدار و روشن اونا اما تو خواب و خاموش
کاش میشد بگم قصه این هزار و چند شب ولی افسوس نمیشه هرچند
اونا ییکه باید میدونن میدونم این و یه روز میخونن.
با نام خدایی به عظمت تمام پاکی ها
یادگاری از روزهای رفته از ذهن سال و ماه و هفته
نگاهی به آینه با یه کمی ترس دیدن چهره یک ناشناس
متعجب مات و بی حرکت و ساکت و خاموش
پلک زدن ممنوع
این کیه داخل آینه منم ؟ نه ممکن نیست .
نابود شدم شکستم مردم انگار.
آینه را نه خودم و غرور و باورهای پوچم و شکستم و رفتم
سخت بود مثل مردن جون دادن این راه تاریک ولی ......
ولی امروز دیگه ترس از آینه ها و دیدن ها ندارم
چونکه خواستم
خواستم پاک کنم سیاهی و تباهی و از وجودم که لجن گرفته بود و من کور بودم و ندیدن رو یاد گرفته بودم.
آینه دروغ گفتن بلد نیست این به من ثابت شد.
اگه شک داری آینه اونجاست چشمات و یه کم باز کن .