هفت سين
سوز
ساز
سايه
سراب
سكوت
سرما
سياهي
سوز
ساز
سايه
سراب
سكوت
سرما
سياهي
خونِ در دهانم
دندان شکسته ام را
به یاد نمی آورم .
اینجا معاشقه باد
با من است روزی
نگاهم کنید
که زبان من بسیار ، تلخ
دندان شکسته ام
خونِ گندیده در دهانم را
به یاد نمی آورم .
تو را به اندوه کلانم
به دوش می کشم
تو را
در پاگرد ِ تاریک خانه ام
با هرچه از بهار که دوست تر داری
کنار " کاش که زودتر برویمِ " بی گاه
و تو را
با انگشتهای ...
و گاهی تو را
کنار شوفاژ سرد اتاقم
...
دندان شکسته ام
با تو
خونِ سنگینِ در دهانم
هنوز عشق می بازد .
من
اندوه کلانم
دیگر چیزی را
به یاد نمی آورم .
صحبت نكن بامن تا لحظه موعود تا اون زمانيكه پيدا بشه يارم
سكوت بر لبهايم حرفي ندارم من تا پله ي آخر روز سقوطه من
هر لحظه ميميرم دستي نخواهم خواست اينجا همه خوابن منم تنها با من
تاريك هر روزم از غم نميسوزم چشمان من غرقه تاريكي براي من يه عادت يه سهمه
از توست كه ميسوزم منتظرت بودم و افسوس
ديگه نيستم چشمانم خسته نگاهم رو ديگه به راه نميدوزم
هر روز پاييزه هر هفته پاييزه هر ماه پاييزه هر سال پاييزه
غم تويه ي قلبه من غم درقلم جاري
افكارم و بردي و من بي خبر موندم
يه لحظه هم نبودي به فكرم
هر كجا كه رفتي
من موندم و سختي حالا اگه خوشبختي اون و مديوني به من
نفرين نكردم من فقط يه آه كشيدم براي تو نبود جونم آهي براي من
تا چشم بستم رفتي و يك نامه در تخته خواب جاي خالي تو بود حتما براي من
نخوندم نامه سر جاشه هرشب كه ميخوابم ميگم كه شايد همش يه خواب باشه
هر روز پاييزه هر هفته پاييزه هر ماه پاييزه هر سال پاييزه
پنهونم از چشمات ماه پس ابرم من كاسه ي صبرم اين كاسه لبريزه
هنوز پاييزه همش پاييزه بارون مياد هر روز ابريه چشمانم
پايان نداره اشك چهار فصل پاييزه اينجا پاييزه فقط پاييزه
بهار مياد از راه و از ديدن من بهار پاييزه
پاييزه بي پايان پاييزه تا پايان
باز باران
صدای غرش رعد
شکستن یک مرد از درد
در شبی سرد آه میکشد در دل ویران میکند آسمان را
تنها تنهاتراز تنهایی گوشه ای می افتد میمیرد نیست میشود از غصه ای در دل
او میخوابد تا ابد
کیست باعثش؟
کجاست؟
یه گوشه ای خوابیده
در آغوشی گرم از هوس بی ترس از بغضی که هرگز نخواهد دید
و بی خبر
از آغوشی که بزودی یخ میکند....
هم ديدني بودي هم خواستني بودي
هم چيدني بودي هم باغچمون گل داشت
زنجير ميخواستم دستاتو بخشيدي از من تا اون دستا هر دره اي پل داشت
پل بود اماريخت گل بود اما مرد عمر منم قدعشقت تحمل داشت
آروم نميگيرم ازدست زنجيرم بي عشق ميميرم من روز ديدارم
از دوستي پر من از دوست دلخور من
آجر به آجر من من پشت ديوارم
لعنت به اين ديدار لعنت به اين ديوار لعنت به اين آوا ر من زير آوارم
هر روز پاييز ه هر هفته پاييزه هرماه پاييزه هر سال پاييزه
پنهونم از چشمات ماه پس ابرم
من كاسه ي صبرم اين كاسه لبريزه
هر بار که آلبوم محسن چاوشی میاد انگار یک سال گذشته ی من به شکل جادویی منتشر میشه این دفعه ام گریم و در اورد ... دوسش دارم میزنه حرفایی که باید بزنه
دچارچالش شدم
شبيه آدميكه زدن تو بالش و از آسموني كه خودش ساخته بود سقوط كرده .
ماهش ديگه تو شب نميدرخشه گويا گناهش خيلي بزرگه و خدا نميبخشه. نميدونم چرا چرا؟ اينقدر تو زندگيم نقش داره
يه جواب ميخوام . تو شبام تنها و بي صدا بيدارم توتاريكيه ي مطلق فقط به اينكه چه كسي بايد جواب بده فكر ميكنم.
گيجم گم شدم تو خودم . نوشتن برام سخت شده مخم قفل.نقطه بيشتر از نكته دارم يه احساس مبهم از غصه دارم.
تو سرم هزاران فكر وقته نوشتن واژه ها رو كم ميارم
جمله از ذهنم فراريست رويه كاغذ ولي خط خطي تر از هميشه ديگه دفتري ندارم .
درد و دل هام و با فرياد مينوشتم اما حالا سردرگمه اين سر نوشتم
بي راه حل و راهي به بيرون نگاهم خيره به ديوار و انديشه ي رهايي كه با اشكهايه يخ زده ام بي رتگ تر ميشن.
در سرم افكار مغشوش جريانها دارند انحرافي
. يه جور فرار از واقعيت با ابزار انصرافي.
نگاهم به زندگي مخدوش شده اميدم به آينده هم بي روح شده مرده گور به گور شده رفته . تو اين چند هفته ميشه گفت رويه ي هم رفته
سياهي بيشتر و نور كم رنگ تر شده.
نميدونم چي شد اينبار بي خبر شب شد آماده نبودم واسه اين تاريكي
نميترسم ولي تنهايي و نديدن و خاموشي چه كسي ميفهمه تو كي هستي چي ميخواي و چي ميگي.
پايه يه كامپيوتر گيجم سرم درد ميكند به جنون
من به خودم فكر ميكنم اغلب تويه حمام گريه با صابون
نه دلت ميبرد مرا نه صدات خسته ام آه از تمام جهات
دلخوشم به كدام راه نجات من زير كتابها مدفونهرچه از هيچ رنج ميبردم بغض خودرا به زور ميخوردم داشتم ذره ذره ميمردم پشته اين عكسهاي گوناگون
من زير كتابها مدفون
هرچه در شهر اتفاق افتاد رفت دنيا به باد يا با باد
بازدر تو ادامه خواهم داد
دیگه نرو........................