گندیده
خونِ در دهانم
دندان شکسته ام را
به یاد نمی آورم .
اینجا معاشقه باد
با من است روزی
نگاهم کنید
که زبان من بسیار ، تلخ
دندان شکسته ام
خونِ گندیده در دهانم را
به یاد نمی آورم .
تو را به اندوه کلانم
به دوش می کشم
تو را
در پاگرد ِ تاریک خانه ام
با هرچه از بهار که دوست تر داری
کنار " کاش که زودتر برویمِ " بی گاه
و تو را
با انگشتهای ...
و گاهی تو را
کنار شوفاژ سرد اتاقم
...
دندان شکسته ام
با تو
خونِ سنگینِ در دهانم
هنوز عشق می بازد .
من
اندوه کلانم
دیگر چیزی را
به یاد نمی آورم .
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 4:42 توسط امید
|