حقم نبود سياهي
هرچي داشتم ونداشتم بسم بود دنيام تو دستم بود.
يه هو زير پام لرزش شد روحم دچار لغزش شد دنيام بي ارزش شد
طرد شدم سرد شدم تو مشكلاتم غرق شدم.
شدم يه مرد مرده بين زنده ها هميشه تك وتنها و به دور از اجتماع
دير اومدم و خيلي زود رفتم غرورم و زير پاهام خورد كردم
امروز و فردام از ديروزم پوچ تر
هرچي رفته بودم و ساخته بودم سوختن ..... ولي
تكوندم شونه هام و وايسادم رو جف پاهام و زير پرچم خدام
و
كندم كلا ازهمه .
اين آدماي مسخره. از اين شهر پر تنش تا كه نباشه تصويرم تو كوچه و محله رويه جلده مجله . يا سوژه براي عبرت آيينه اي براي فرار از غفلت .
حالا خودم همينجام آماده براي انجام هركاري كه بتونه كمكي باشه براي رهايي يا سدي جلويه تباهي
آره من وايسادم چون حقم نبود سياهي مردن تويه دوراهي .. .
من چون خواستم تونستم بخواه ببين ميتوني يا نه........