من پاییزیم
خزان تمامي ندارد وقتي گرمي دستانت را حس نمي کنم . خورشيد بي رمق است وقتي حرارت نگاهت را از من دريغ مي کني
گل زيبايي ندارد وقتي خنده بر لبانت نمي شکند اي هستي بخش با قدرت رود زندگي را دوباره جاري کن .
امروزوقت عاشقي است .لحظه ي دلدادگي است . فردا ديراست چون شايد نيايد .امروز مال ماست .چرا با عشق ان را متبرک نکنيم؟
چرا ساده نگيريم دوستت دارم را ؟دوستت دارم با قواعد پرواز . رها به سويت پرواز مي کنم و در اين اوج گيري مستانه فرشته ها را جا مي گذارم .
را هم جا مي گذارم . ساقه اي بود از يک گل نيلوفر ابي
که خود از باغ دلم
به تمناي نگاهي چيدم
گل زيبايي ندارد وقتي خنده بر لبانت نمي شکند اي هستي بخش با قدرت رود زندگي را دوباره جاري کن .
امروزوقت عاشقي است .لحظه ي دلدادگي است . فردا ديراست چون شايد نيايد .امروز مال ماست .چرا با عشق ان را متبرک نکنيم؟
چرا ساده نگيريم دوستت دارم را ؟دوستت دارم با قواعد پرواز . رها به سويت پرواز مي کنم و در اين اوج گيري مستانه فرشته ها را جا مي گذارم .
را هم جا مي گذارم . ساقه اي بود از يک گل نيلوفر ابي
که خود از باغ دلم
به تمناي نگاهي چيدم
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 17:59 توسط امید
|