.. هیچ
من خودم انکارم در میان کوچه های بی هویت داخل راهرویی تنگ گم شده افکارم
فکر کنم بیمارم شایدم از بس پر از حوصله ی شنیدنم پر از دروغ شده اسرارم
یکی میگفت کجایی انگاری گرفته بود از کسی آمارم
من همین جام گوشه ی تاریک کنار یه دیوارم و تنهایی نشسستم از یه عالم فکر پوچ توی ذهنم با تلاش بسیار وسعی و کوشش و اقرار به اینکه نمیدونم که چرا فراموشم شده نوشتن از دردی که مدتی شاید زیاد باعث شده من بشم یه آدمی دیگه
یکی که من نیستم و نمیخواستم باشم ولی بودم.
گنگ و نا مفهوم شایدم بی ربط مینویسم ولی باید بنویسم .....
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت 0:59 توسط امید
|