من خودم انکارم  در میان کوچه های بی هویت   داخل راهرویی تنگ  گم شده افکارم

فکر کنم بیمارم  شایدم از بس پر از حوصله ی شنیدنم  پر از دروغ شده اسرارم

یکی میگفت کجایی انگاری گرفته بود از کسی  آمارم

من همین جام  گوشه ی تاریک  کنار یه دیوارم و تنهایی نشسستم از یه عالم فکر پوچ توی ذهنم با تلاش بسیار وسعی و کوشش و اقرار به اینکه نمیدونم که چرا فراموشم شده نوشتن از دردی که مدتی شاید زیاد باعث شده من بشم یه آدمی دیگه 

یکی که من نیستم و نمیخواستم باشم ولی بودم.

گنگ و نا مفهوم  شایدم بی ربط مینویسم  ولی باید بنویسم .....