اینم منم
زمان وقته خوندنه یه سرود تازه به دور از هر وهم غرور کاذب
هر لحظه ای شروع واسه من و تو دیگه بسه سکوت فاسد
مینویسم این و با قلم داوطلب فاز بگیری تو با کلمه بافتنم
کلماتی که با طغیان دوستن منم شناور تو این اقیانوسم
من حرفام و ساده میگم و میرم از دردا و داغ دیدن سیرم
بدون اینکه کسی برسه به داد آدم شب و روزا میگذشت و ادامه دادم
مبشینم فکر میکنم دوباره یادم میاد اون روزا که غبار و ماتم
اومد و تو دلم نشست و هرکس که رد شد قلبم و شکست و
پس من در قلب و بستم به رویه اونا که پی منفعت هستن
خوب دیگه راهی جز این نداشتم اونا جایی سالم باقی نزاشتن
هرکس رو که با هاش دلگرم بودم حسم و زیر پاهاش له کرد
نشون میدن انگار هستن و با عملشون اینو انکار کردن
من و تویه تاریکی گذاشتن پشتشونم نگاه نکردن
بگذریم
من الآن بیدار و روشن اونا اما تو خواب و خاموش
کاش میشد بگم قصه این هزار و چند شب ولی افسوس نمیشه هرچند
اونا ییکه باید میدونن میدونم این و یه روز میخونن.